منطقه کوهستانی محمودیه (تویسرکان)

سحر که از کوه بلند جام طلا سر میزنه --- بیا بریم اونجا که دل بهر خدا پر میزنه

منطقه کوهستانی محمودیه (تویسرکان)

سحر که از کوه بلند جام طلا سر میزنه --- بیا بریم اونجا که دل بهر خدا پر میزنه


محمودیه و غار جلوه گاهش / شد کعبه راهیان راهش

مردان دلیر و کوه پیما / بنشسته کنار هم شبی را

امشب،شب شادی وشعوراست/غمهای‌جهان زجمله‌دوراست

گویند کباب و چای و شربت / آورده مطلبی در این شب

صلواتی و هاشم و سلیمی / یاران حماسه و قدیمی

همچون صلواتی آن هنرور / نادیده به شهر و ده خبر گر

دو محسن پاک و خوب و دینی / یک،داده خدا و یک امینی

هاشم که همیشه بوده خرسند / گنجینه او شده پر از پند

عین الله و اکبری و ناظم / در خوردن خشم خود چو کاظم

ناظم که به نظمش آمده بزم / باشد چو رفیق باده و رزم

حاج احمد و نجمی و غفاری / مرد سفرند و یار یاری

از رستمی و کلام زیبا / مطرح شده جدول معما

وامق که اسیرعشق عذراست/در بحرجنون همیشه‌دریاست

مرآتی و داوری در این جمع / چون ماه شبند و شعله شمع

استاد حسین و هم حسنوند / با کوه و کمر عجین و پیوند

مالمیر و مطلبی به هر آن / مردان رهند و لطف و احسان

حاج محسن و مصطفای ایلخان / یاران عزیز و پاک دوران

بر اکبری آن بزرگ یاران / گرماگر خوب هر زمستان

بادا همه جا درود بی حد / از قادر لایزال سر مد

منصوری و آن دوتا برادر / بر کشتی سرقلا چو لنگر

عباس عزیز و مرد بنّا / دیوار کشد به کوه و صحرا

ترکاشوند آن جوان کوشا / سنگ آورد از برای بنّا

محمودبصیری آن صفاکیش/خدمتگر خادم است و درویش

با چای خود از ره دل و جان / شیرین کند او دهان مهمان

از خالق خوب وحی داور / خواهم همه روز و شب مکرر

کاین جمع گرامی و گرانسنگ / هرگز نشود مریض و دلتنگ

_قابل ذکر است که نام ۲۶ نفر از کوه نوردان قائم شهرستان تویسرکان در ۲۶ بیت توسط شاعر شهیر شهرمان آقای حاج حسن مالمیر(حامد)تویسرکانی به شعر آورده شده که بدینوسیله از زحمات نامبرده تقدیر و تشکر می شود.(۱۳۹۵/۸/۴)

  • امیررضا مرتضایی

در طی چند هفته کم کم مکانی به مساحت شش متر مربع تخت کردیم ودر کنارش اجاقی برپا ساختیم، در طول این هفته ها با تشویق دوستان و همسایگان از ان ها می خواستیم با ما همراه شوند مناظر با صفا، جمع دوستان بی ریا وگپ و گفت های دوستانه،بساط چای آتشی، صبحانه ی ساده (نان، پنیر، گوجه و...) وبه دنبال آن کار و تلاش صمیمانه برای عمران و آبادی محمودیه و دیدن نتایج زحمات باعث شد هفته به هفته به جمع دوستان اضافه شود و هر کس هر ابتکاری داشت به کار بگیرد تا محمودیه با رونق تر شود، هر کس از خانه وسیله ای می آورد، درختی می کاشت، بیل و کلنگی می زد، سنگی جابجا می کرد، آب و چایی به دست رفقا می داد و خلاصه همه مشغول بودند. بعضی هفته ها هم با آبگوشت آقای بصیری یا کباب آقای حسنوند، دوستان خسته دلی از عزا در می آوردند. اندک اندک که تعداد زیاد شد دوستان پیشنهاد کردند قسمت دیگری را تخت (تسطیح) کنیم تا راحت تر باشیم و بعد از خوردن صبحانه و نهار دوستان بتوانند استراحت کنند، دست به کار شدیم و بعد از تلاش فراوان ایوانی به مساحت سی متر مربع در قسمت غربی ایوان اول روبراه کردند (البته نه به این سادگی، با شوخی وخنده وزور وضرب وعلی علی کردن و...) مثلا به سنگ بزرگی برخوردیم که با زور ده نفر هم جابجا نمی شد هرچی زور زدیم نشد، یکی دو هفته کنارش لاستیک آتش زدیم نشد، بالاخره نابغه ی گروه (که یادم رفته کی بود) گفت باید به اندازه ی حجم سنگ یک تنی چاله ای بکنیم و آن را چال کنیم این نقشه عملی شد اما چون کمی در محاسبات اشتباه کردیم مقداری از آن ببرون ماند که هنوز هم خودنمایی می کند تا اینجا مکان اسم خاصی نداشت وبیشتر به افشار و دامنه ی افشار نامیده می شد. دوستان پیشنهاد دادند بخاطر زحمات آقایان محمود بصیری ، محمود صلواتی و محمود غفاری و محمود احمدی نژاد که رییس جمهور وقت بود نام محمودیه برایش انتخاب شود، اولش شوخی بود بعد یواش یواش جدی شد واین نام به رویش ماند. گروه کوهنوردی هم به مبارکی نام حضرت صاحب الزمان (عج) به نام گروه کوهنوردی قائم مفتخر شد. کاشت درخت از یکی دوتا به چند اصله رسید و همه ی امکانات تهیه شد. تمام جمعه ها در چهارفصل دوستان دور هم جمع می شدند غیر از ماه مبارک رمضان که چهار هفته تعطیل بود البته در تابستان یا بهار برخی دوستان مثل آقای علی اکبری برای آب دادن درختان با زبان روزه تا ان جا می رفتند. در ماه مبارک شب سیزدهم ماه یا چهاردهم که شب میلاد امام حسن مجتبی (ع) است، بعداز ظهر افطارشان را بر می داشتند وبه سوی محمودیه حرکت می کردند هنگام افطار اذانی گفته می شد و زیر نور ماه در آن ارتفاع نماز جماعت زیبایی برگزار می شد وبعد از آن، افطار صرف شده و آخر شب بر می گشتیم. در طول این مدت افراد زیادی یک بار یا چند بار می آمدند و می رفتند، که گاه تعداد به پنجاه نفر می رسید اما اعضای ثابت و همیشگی بین پانزده تا بیست نفر می شدند که آقای ملک حسن مالمیر در یک مثنوی نام همه ی آنها را آورده است که در ادامه خواهد آمد.در زمستان ها کمی مشکل داشتیم یا مجبور بودیم زیر برف صبحانه بخوریم یا زود برگردیم، دوستان به فکر چاره افتادند وبه فکر سرپناهی بودند تا از برف وباران در امان باشند. نابغه ی گروه(که نمی دانم کی بود) پیشنهاد دادغاری ایجاد کنیم، جستجو کردیم ومکانی بین دو سنگ بزرگ که سر بر دوش هم گذاشته اند انتخاب شد و در بهار کار حفاری با جدیت و پشتکار خستگی ناپذیر آغاز شد، برخی خسته شدند، عده ای مجروح و مصدوم شدند بعضی یواشکی در رفتند و... بالاخره، غار ساخته شد، دیوار چینی در غار، بیرون اوردن سنگ های بزرگ، سکوبندی داخل، اماده کردن پشت بام، طاقچه بندی، خریدن و گذاشتن بخاری، گره بندی بیرون، دیوارکشی ایوان غار، همه وهمه با همت دوستان در طی سال ها و هفته ها انجام شد وغار با گنجایش دوازده نفر در چله ی زمستان عرق به پیشانی آدم می آورد، نام غار هم به نام منطقه ، غار محمودیه نامگذاری شد. ناگفته نماند که آبی که از شکاف دو خرسنگ بزرگ بیرون می آمد با همت دوستان لوله گذاری شد ودرجلو آن استخر کوچکی ایجاد شد که تقریبا ششصد لیتر آب ذخیره می کند و آبشخور دد و دام است. از کارهای نیک و ستوده ی دوستان محمودیه نشین آن است که در آن جا نباید غیبت کنند، تهمت بزنند، حرف دیگران نباید زده شود، حرف جدی (آن چه در شهرگفته می شود، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و...) نباید زده شود همه ی حرف ها چاشنی شوخی دارند و بذله گویی. غذاهای چرب و چیلی نباید خورده شود، دخانیات نباید مصرف شود، ذکر ویاد خدا ویادآوری نعمت هایش نباید ترک شود، به مظاهر طبیعت توجه خاص شود، طبیعت نباید آلوده شود، درخت و سبزه و آب عزیز داشته شود و... در طول مسیر رفت و برگشت با زحمات خطاط گروه (آقای حاج هاشم خرسند) ذکرو یاد خدا و اولیایش بر دل تخته سنگ ها نقش بسته است وتشویق و ترغیب کوهنوردان به حفظ محیط زیست توصیه شده است. به همین جهت دوستان با تلاش در کنار چشمه ی کوچکی با فاصله ی هفتاد متر از غار توالتی بهداشتی با سنگ و چشمه ی فاضلاب ساخته اند که محیط آلوده نگردد و برادران و خواهران هم با اطمینان از ان استفاده کنند.
درختانی که در طی این چند سال کاشته شده وقطر برخی از ان ها به نیم متر می رسد عبارتند از چنار، بید، زبان گنجشک، سنجد و... البته در طول این سال ها برخی هم آداب کوهنوردی را رعایت نکرده و گاه خسارت هایی زده اند که با صبر و حوصله ی دوستان به اشتباه خودشان پی برده و دیگر تکرار نکرده اند. دوستان محمودیه که کوهنوردان و طبیعت دوستان با صفایی هستند هر میهمانی که از راه برسد هرکس باشد تویسرکانی یا کوهنورد دیگر شهرها از او پذیرایی می کنند وهمه ی امکانات موجود را در اختیارش قرار می دهند تا روز خوبی داشته باشد. این افراد با صفا بدون تقدم وتاخر عبارتند از علی اکبری، عزت الله اکبری، اسد اکبری، احسان اکبری، نوری، کریم منصوری، رحیم منصوری، محمد رستمی، جعفر رستمی، مجید مرتضایی، امیررضامرتضایی، علی مرتضایی، عین الله عبدالملکی، حمید ناظم، هاشم خرسند، علی داوری، هادی نجمی، علی احسان مراتی، حشمت اله اصغریان، حسین هدایت زاده، شعبان صالحی، احمد صابونی، محمد سلیمان زاده،. سلیمان زاده، محمود غفاری، ملک حسن مالمیر، حسین بیات (وامق)، منصور آینه، مطلبی، محسن ایلخانی، مصطفی ایلخانی، هادی حسنوند، ایرج سلیمی، محسن خدادادی، محسن امینی فر، برادران سیفقلی، یاسین محمدظاهری، ابراهیم محمدظاهری محمود آقابصیری، اصغری، محمود صلواتی و روانشاد بهبود اصغری از دوستان ثابت گروه هستند وبسیاری از عزیزان که موردی ما را سرافراز کرده اند

  • امیررضا مرتضایی

  • امیررضا مرتضایی

نقل قول از آقای محمود صلواتی(پایه گذار منطقه محمودیه):

با سلام، در سال 1373بنده(محمود صلواتی) به همراه آقای محمود آقابصیری که از دوستان قدیمی بودند بعضی صبح ها بعد از نماز به طرف کوه «ساریو» حرکت می کردیم وبعد از رسیدن به قله و کمی استراحت بر می گشتیم یا به اطراف قله هم سری می زدیم و اگر بهار بود به جمع آوری دوراغ، چای کوهی مرزَنجوش، کنگر، ریواس(درنو رواس) یعنی دره ی ریواس مشغول می شدیم و گاه از گل های وحشی و زیبا هم دسته گل هایی درست کرده وبرای زینت و دکور خانه استفاده میکردیم مثل لاله، شقایق، گل حسرتی و... در روزهای جمعه برنامه ی کوهنوردی ادامه می یافت وگاه نوجوانان محل مثل آقای یاسین محمدظاهری، ابراهیم محمدظاهری، ماهکلانی، مقدسی، سوری، ترکاشوند، مرتضایی و... همراه می شدند که بعد از صرف صبحانه بر می گشتیم. روزی در قله ی ساریو به آقای حاج احمد صابونی برخوردیم،( البته ایشان هم مرتب برنامه ی کوهنوردی داشت اما از نزدیک با هم ارتباط نداشتیم) وقرار گذاشتیم که صبح ها با هم به قله و اطراف آن برویم، گشت و گذار ادامه داشت و هر دفعه کمی پیشتر می رفتیم، بعد از بارها کوهنوردی و رفتن به «کنوخونه» کندوخانه و «تر نادری» که ظاهرا سنگرهای سربازان نادرشاه در مقابل حمله ی لشکر عثمانی بوده یا حد ومرز آبگبر سرابی و شهر) به دامنه ی افشار می رفتیم و بر می گشتیم در جمعه ای بعداز پشت سر گذاشتن تر نادری به دو راهیی رسیدیم که یک راه به طرف (بوسونک) یا بوستانک می رفت وبه توله راه (راه باریک ) کل شکر معروف است، کل شکر از این راه گوَن به سرابی می آورده، وراه پایین به طرف غار افشار، ظاهرا این غار را مرحوم آقا کریم درست کرده اند و در سال های اخیر آقای علی زندی کوهنورد و شکارچی آن را بازسازی کرده. غالب اوقات روزهای جمعه آن جا بوده اند جلو این غار درخت زالزالکی(گوج) قدیمی وجود دارد. بعد از رسیدن به این محل دیدیم جای مناسبی است سبزه واندک آبی که از دل صخر ه ای بیرون می آید وارتفاع قابل توجه ودیدگاه جالب مشرف به دره ی فاران و دیده شدن شهر حتی تا گردنه ی باقر آباد از مزایای این محل بود، تصمیم گرفتیم هفته ی بعد هم به همان جا برویم این رفت و امدها ادامه پیدا کرد از ساریو و ارتفاعات می رفتیم واز چشمه نباتی و سرقلا بر می گشتیم که حدود چهار ساعت رفت و برگشت طول می کشید.تبدیل شدن این محل به جای ثابت ما سه نفر باعث شد که به فکر محلی برای نشستن و استراحت و استفاده ی بهینه از نعمت خدادادی آبی که از دل صخره بیرون می آمد بیفتیم.

  • امیررضا مرتضایی